#به_گزارش_اداره_هواشناسی_فردا_این_خورشید_لعنتی سال ۸۴ چاپ شد، طی دوماه همهی ۱۶۵۰ جلدش به فروش رفت، و ممنوع الچاپ شد!
.
#مهدی_یزدانی_خرم ادبیاتِ #دانشگاه_تهران خونده و این یعنی تالیف این کتاب توی سنّ ۲۵ سالگی و برنده شدن جایزه #رمان_متفاوت "واو" شاهکاره. #یزدانی_خرم توی این کتاب زمان رو به هم ریخته و شما مدام گُم میشین، از #دانشگاه_تهران میرین میدون جنگ، از میدون جنگ میرین خیابون ولیعصر، از خیابون ولیعصر میرین به دوران کودکیِ احمد! احمد (شخصیت اصلی این کتاب) کارش مُردنه! احمد توی کتاب چندین و چندبار میمیره. خب اصل قضیه اینه که #یزدانی_خرم امضای خودش رو توی دنیای #نویسندگی پیدا کرده و با قاطعیت جواب همهی منتقدهایی که بهش میگفتن "#صادق_هدایت شدن به این راحتیها نیستها!" رو داده. #یزدانی_خرم، #هدایت ِ زمانهی ماست. اون چنان توی توصیف کردن و تلفیق حوادث و ابتکار و خلق شخصیت قوی عمل میکنه که وقتی ۱۷۶ صفحهی #کتاب رو تموم میکنی، دلت میخواد ۱۷۶ صفحهی دیگه هم بخونی ازش! توصیفاتش از #دانشگاه_تهران و اطراف #دانشگاه خیلی استادانه ست، یعنی فرقی نمیکنه که دانشجوی #دانشگاه_تهران باشی که داری #رمان ِش رو میخونی یا کسی که اصلا هیچ آشنائیّتی با دانشکدهها و جوّ #دانشگاه_تهران نداره، چون #یزدانی_خرم همه چی رو استادانه بهت نشون میده؛ از سقف بلند #دانشکده_ادبیات میگه، از خیابون قدس میگه، از آبسردکن طبقهی همکف #دانشکده ادبیات میگه و فاصلهی کمیکه این دانشکده با دانشکده حقوق داره، از سبزیِ نردههای #دانشگاه میگه، و از خیابون ۱۶ آذر. و #کتاب جائی که نباید تموم بشه تموم میشه! یعنی این #کتاب میشه به صورت یه دورهی صدهزارجلدی چاپ بشه چون حرفهای #یزدانی_خرم تمومینداره!
.
برشی از کتاب:
فضای خالی و سپید #دانشکده_ادبیات، قدم میزنیم و نگهبان در خروجی عجب آدم گُهی است. آتشبازی سالِ نو شروع میشود. میدان، نور آسمان میدان را کیپ تا کیپ پر کرده است. قدمهای عابران سست. خنده، شعار، چراغ سبز میشود و دستت را در دستم میگیرم و تو خوابت میآید. راننده میپیچد، خم میشوم. اولین بوسه. دیگر واقعا شب شده است. سردم است.
بازدید : 585
يکشنبه 3 اسفند 1398 زمان : 18:42